یه مدت بود غرق کتاب های روانشناسی زرد و تاریک و جذب و ... شده بودم
راستش به یه حسی رسیده بودم که انگار مغزم پر شده
مطالب توی ذهنم درهم و ورهم شده بود
دیگه میخواستم به هیچ چیز و هیچ چیز فکر نکنم
از طرفی دوس دارم کتاب بخونم و قمپز در بیام بگم آره من فلان کتاب رو خوندم و خیلی شیک جلوه کنم
دیدم من چندین سال هست که کتاب داستانی نمیخونم و رفته بودم سراغ کتاب هایی که دارن ذهنم رو به هم میریزن
من خیلی قانون جذب رو قبول دارم و امکان نداره بهش فکر کنم و برام برآورده نشه ، ولی اینکه همش فکر میکردم خسته شدم و متوجه شدم درسته که اون آرزو با فکر کردن برآورده میشه ولی خیلی انرژی میگیره و ذهنم رو اذیت میکنه و زیادی غرقش شده بودم
یه مدت هست دارم کتاب های داستانی هری پاتر رو میخونم این کتاب ها باعث شده ذهنم آزاد تر باشه و بیشتر توکلم به خدا باشه ، نه اینکه بخوام به زور با فکر کردن به یچیزی اون رو بدست بیارم، از طرفی حس میکنم اون شادی و هیجانم داره برمیگرده ، خلاقیت های از دست رفتم هم بهتر شده
خلاصه که اگه مثل من به قانون جذب اعتقاد دارید زیاده روی نکنید چون مخرب بودنش رو خودم حس کردم.
برچسب : نویسنده : fatem79eh بازدید : 54